تـعـبـيـر ديـگـرى وجـود دارد كـه در زمـان مـا زبـانـزد مـردم اسـت و آن ايـنـكـه مـیگـويد: ((اهـل مـصـر سـادات خـود را مـى كـشـنـد)) و ((اسـتـيـلاى بـردگـان بـر كـشـور سـادات)) كـه آنـرا بـر قـتـل ((انور سادات)) تطبيق مى دهند كه اين اشتباه است زيرا سـادات در ايـن روايات،به معناى رؤ ساء است و اسم خاص نيست و فرمانرواى مصرى اى كـه قـتـل وى از نشانه هاى ظهور حضرت مهدى(ع) مى باشد در پى آن حادثه بوجود مى آيـد.چـنـانـكه اين روايت، ورود يک سپاه يا بيشتر را به مصر خاطر نشان مى سازد و ممكن اسـت آن سـپـاه غـربـى و يـا مـغـربـى بـاشد كه بزودى آنرا بيان خواهيم كرد،برخى از روايـات مـیگـويـد: كشته شدن فرمانرواى مصر همزمان با كشته شدن حاكم شام بدست مـردم شـام،رخ مـیدهـد،هـمـچـنـيـن در كـتـاب بـشـارة الاسـلام ص 185 بـه نـقـل از كتاب ((القول المختصر)) نوشته اين حجر آمده كه گفته است : گفتار شانزدهم:((قبل از وى فرمانرواى شام و حاكم مصر كشته مى شوند.))
و نيز بين روايت بيانگر قتل فرمانرواى مصر با روايتى كه مى گويد مردى انقلابى از مصر، قبل از سفيانى خروج مى كند،تقريبا رابطه اى وجود دارد.
در بحارالانوار آمده است.
((پيش از سفيانى، مصرى و يمنى خروج قيام مى كنند.))
و اين شخص مصرى ممكن است سركرده فرماندهان،يعنى فرمانده سپاهى باشد كه برخى روايات مى گويد او جنبشى در مصر ايجاد نموده و اعلان جنگ مى كند.
در روايـتـى ديگر ايـن مـطـلب،يـاد شده بـه ايـنـكه وى قبل از ورود نيروهاى غربى،مردم را بسوى آل پيامبر(ص) دعوت مى كند.
((اهل غرب به سوى مصر هجوم مى آورند همينكه وارد مى شوند، فرمانروائى سفيانى بـرقـرار مـى شـود، و قـبـل از آن شـخـصـى مـردم را بـسـوى آل پيامبر (ص ) دعوت مى نمايد.))
و احـتـمـال دارد،مـرد مـصـرى و سـركـرده فـرمـانـدهـان و مـردى كـه مـردم را دعـوت بـه اهل بيت پيامبر(ص) مى نمايد سه نفر باشند نه يك شخص .
به هر حال اين روايات روى هم رفته نشانگر قيام و جنبش در مصر و انقلابى اسلامى است كـه زمـيـنـه سـاز ظهور حـضرت مهدى(ع) در آنـجـا مـى بـاشـد.يـا حـداقـل بـر وجـود جـو اسـلامـى قـوى و نـيـرومـنـدى دلالت دارد و در مـصـر تحول و انقلاب داخلى رخ میدهد كه با جنگ و صلح خارجى و جهانى ارتباط دارد.
و از روايات مربوط به حوادث و پيشامدها،غلبه قبطيان بر اطراف و نواحى مصر است،چنانكه از اميرمؤ منان(ع) درباره نشانه هاى ظهور مهدى(ع) روايت شده است كه فرمود:
((استيلا يافتن قبطيان بر اطراف مصر))
و مـمـكـن اسـت منظور از آن،اين باشد كه ابن حماد آن را در نسخه خطى خود از ابوذر(ره) روايت میكند:((امنيت از مصر رخت بر مى بندد.خارجه مى گويد به ابوذر گفتم:در آن هنگام كه امنيت از دست مى رود،پيشوايى نيست كه آن را فراهم آورد.گفت: خير،بلكه نظام آن از هم پاشيده مى شود))و آنچه را از كعب نيز روايت كرده اين است كه
((مصر چون سرگين شتر از هم مى پاشد.))
خـلاصـه اينكه،قبطى هاى مصر دست به شورش و آشوب در آن شهر مى زنند و از حكومت آن سر پيچى مى كنند و برخى نواحى سلطه مى يابند،همين امر سبب پيدايش ضعف در امنيت و اقـتصاد مصر میگردد...و بطور طبيعى اين طغيان و سركشى بتحريك دشمنان مسلمانان از خارج طراحى مى شود.چرا كه سابقه ندارد كه قبطيان در تاريخ خود دست به تحرک مـهمى عليه مسلمانان زده باشند مگر اينكه بيارى قدرتى خارجى بوده چنانكه در جنگ هاى صليبى و در عصر كنونى نيز اتفاق افتاده است .
امـا روايـت يـاد شـده بـه وقـت آن اشـاره نـمـى كـنـد ولى روايـات ديـگـرى بـه نقل از حذيفه مى گويد:
((مصر،تا خراب شدن بصره از ويرانى در امان است ))
و ظـاهـرا خـراب شـدن وعـده داده شـده بـصـره در زمـان ظهور، بعد از قيام حكومت زمينه ساز ايـرانـيـان يـا بـعـد از اشـغـال عـراق تـوسـط سـفـيـانـى در سال ظهور حضرت مهدى(ع) واقع خواهد شد.
از جـمـله روايـات،حـديث ورود نيروهاى مغربى به مصر است كه نويسندگان،معمولا اين نـشـانـه را از عـلامـتـهاى ظهور مهدى(ع) شمرده اند و مراد از مغرب در اين روايت و روايات ديگر،مغرب سرزمينهاى اسلامى است كه شامل حكومت مغرب و الجزائر و ليبى و تونس میگردد.ولى تا آنجا كه من،روايات مربوطه را بررسى و دقت نمودم روايتى نيافتم كه بـطـور روشـن بـر آن دلالت كـنـد،بـلكـه تعدادى از آنها را بر ورود نيروهاى مغربى ها بـهـنگام انقلاب فاطمى ها به مصر منطبق ديده ام.
اما به روايتى در غيبت طوسى ص 278 بـرخـوردم كـه از قـديـمـتـريـن و مـعـتـبـرتـريـن مـنـابـع اسـت.در آنـجـا اهـل غـرب يـاد شـده است نـه اهـل مـغـرب و صـاحـب بـحـارالانـوار و بـشـارة الاسلام از او نـقـل نـمـوده انـد.امـا غـيـر ايـن دو نـفر،ديگران بـه اشتباه ((مـغـرب))نقل كرده اند.
و ايـن روايـت،هـنـگـام ورود اهـل غـرب را بـه مـصـر انـدكـى قبل از خـروج سـفـيـانـى در دمـشـق مشخص مى كند و آن يک فقره از روايتى طولانى از عمار ياسر (ره) است كه مى گويد:
((دولت اهـل بيت پيامبرتان در آخرالزمان برقرار مى شود كه داراى نشانه هايى است...اهـل غـرب بـه سـوى مـصـر خـروج مـى كـنـنـد و هـمـيـن كـه داخل مصر مى شوند حكومت سفيانى برقرار میگردد.))
بـعـيـد نـيـسـت كـه روايـت طـوسـى(ره) (مـتـوفـاى سـال 460) اصـل و مـنـبـع روايـتـى بـاشـد كـه راويـان بـعـد از او نقل كرده اند و كلمه غرب به مغرب اشتباه شده باشد.
البـتـه ما ترجيح مى دهيم كه ورود نيروهاى غربى يا مغربى،در پى حادثه اى است كه در مصر رخ میدهد و موجب تحرک آن میگردد و بنظر مى رسد كه آن نيروها ضد اسلام و مخالف مـصريها هستند كه سعى مى كنند داخل مصر شوند و چنانچه موفق شوند به مصر وارد گـردنـد نـشـانـه خـروج سـفيانى در دمشق و تسلط او بر سرزمين شام خواهد بود.با تـوجـه بـه ايـنـكـه سفيانى چند ماه قبل از ظهور حضرت مهدى(ع) خروج مى كند،آمدن اين نيروها در سال ظهور و يا نزديك به آن مى باشد.
برخى از روايات مى گويد:سفيانى با اهل مصر درگير مى شود و وارد آنجا میگردد و چـهـار مـاه دست به جنايت مى زند و احتمال قوى تر آنكه اين روايت از احاديث مبالغه آميز در مـورد سـفـيـانـى اسـت.زيـرا در مـنـابـع درجـه يک اشاره اى به آن نشده است و بطوريكه بـعـضـى از روايـات مـى گـويـد،آن كـسـى كـه سـفـيـانـى او را در دمـشـق بقتل مى رساند اءبقع است كه اهل مصر است و يا با مصر رابطه اى دارد،والله العالم.
روايت ديگرى در اين زمينه میگويد: مهدى(ع) مصر را منبر (پايگاه تبليغى)خود قرار مى دهد و اين مطلب در روايت عبايه اسدى از على (ع) چنين وارد شده است:
((شـنـيدم اميـرمـؤ منـان(ع)در حاليكـه شـكـوائيـه میكرد(درحال تكيه)و من ايستاده بودم فرمود: در مصر منبرى بنا كنم و دمشق را ويران سازم و يهود و نـصـارى را از تـمـام شهرهاى عربى بيرون مى كنم و با اين چوب عرب ها را مى رانم.عـبـايـه میگويد:گفتم: بگونه اى خبر مى دهى كه گويا پس از مرگ زنده مى شوى؟ فـرمـود: بـعـيـد اسـت اى عـبـايـه،بـه خـطـا رفـتـى ! مـردى از تـبـار مـن چـنـيـن مـى كند.))
و نيز از على(ع) در مورد حضرت مهدى(ع) و يارانش چنين وارد شده است .
((آنگاه (مهدى و يارانش) به سوى مصر رهسپار مى شوند و حضرت بر منبر آنجا بالا مـى رود و مـردم را مـخاطب قرار داده و براى آنها سخن میگويد:زمين در اثر عدالت شاد و خرم مى گردد و آسمان باران رحمت خود را فرو مى بارد و درختان بارور مى شوند و زمين گـيـاهـان خـود را بـيـرون داده و چـهـره خـويـش را بـا گـل و گـياه براى اهل زمين مى آرايد حيوانات وحشى در امن و امان بسر مى برند بطوريكه در راههاى روى زمين مانند چهارپايان اهلى به چرا مى پردازند،نور دانش در دلهاى مؤ منان افكنده مى شود،بگونه اى كه هيچ مؤ منى نياز علمى،به برادر دانشمند خود ندارد در آن روز آيـه ((و خـداوند بى نيـاز كند هـر كـدام را از گـشايـش خود)) مـصـداق پـيـدا مى كند.))
از اين دو روايت چنين استفاده میشود كه مصر در حكومت جهانى اسلام،بدست حضرت مهدى(ع)پـايـگـاه عـلمـى و تـبليغى شناخته شده اى درجهان خواهد شد...بويژه با توجه به عبارت ((در مصر منبرى بنا خواهم كرد)) و ((آنگاه بسوى مصر روانه مى شوند و او بر مـنـبـر آنـجـا بالا مى رود)) يعنى حضرت مهدى (ع) و يارانش راهى مصر مى شوند اما نه براى فتح آنجا يا تثبيت حكومت حضرت در آنجا،بلكه بدين جهت كه مصر از امام و يارانش (ارواحنا فداهم)استقبال مى كند از اين رو آنجا را به عنوان منبر و كرسى خطابه خويش انـتـخاب نـموده،چنانكه جدبزرگوارش اميرمؤ منان(ع) بدان وعده داده است و نيز براى ايـنـكـه پـيـام خـود را از آنـجا به اهل مصر و جهان متوجه نمايد.و اينكه مصر كرسى علم و پـايـگـاه ارسـال پـيـام آن حـضرت به جهان مى باشد، هيچگونه منافاتى با سطح علمى مـسـلمـانـان نـدارد كه در آن زمان بدان دست مى يابند و اين روايت بر آن دلالت دارد،زيرا دانش امرى نسبى است.
از زمره اين روايات،اين خبر است كه حضرت مهدى(ع) در دو هرم از اهرام مصر گنجينه ها و ذخـائرى از دانـش و غـيـر آن دارد،كـه روايـت مـربـوط بـه آن، در منابع درجه اول،مـانند كتاب كمال الدين صدوق(ره) ص 5 ـ 564 آمده است.
در روايتى از احمد بن محمد شعرانى كه از فرزندان عمار ياسر (ره)مى باشد از محمدبن قاسم مصرى آمده است كـه پـسر احمدبن طولون،هزار كارگر را يكسال بكار گماشت تا كاوش نموده و در هرم را بـيـابند،سرانجام آنان به سنگى مرمرين برخوردند كه در پشت آن عمارتى بود كه نتوانستند آن را خراب كنند،لكن كشيشى مسيحى از حبشه،نوشته سنگ را كه بزبان يكى از فـراعـنـه مـصـر بـود خـوانـد:((من اهرام و برانى را ساختم و اين دو هرم را بنا كردم و گـنـجـهـا و ذخائر خود را در آن به وديعت نهادم)) ابن طولون گفت:((اين چيزى است كه هـيـچ كـس جـز قـائم آل مـحمد(ص) راه و چاره آن را نمى داند،سپس آن تخته سنگ به جاى اول آن گذارده شد))در اين روايت نقاط ضعفى وجود دارد كه شايد افزوده برخى راويان باشد اما در عين حال، نقاط قوت قابل توجهى نيز در آن بچشم مى خورد.والله العالم.
و از آن جـمـله،روايـت ((اءخنس مصر)) اسـت كـه نـويـسنده كـنـزالعـمـال آنـرا در كـتـاب بـرهـان (ص 200 بـه نقل از تاريخ ابن عساكر) از پيامبر(ص) روايت كرده است كه فرمود:
((مـردى از قـريـش بـنام اءخنس (و در كتاب فيض القدير مناوى ج 4 ص 131: از بنى اميه) در مصر وجود دارد كه به قدرت مى رسد،آنگاه بر او پيروز مى شوند و يا قدرت از او گرفته مى شود و به روم مى گريزد و روميان را به اسكندريه مى آورد و در آنجا بـا مـسـلمـانـان بـه نبرد مى پردازد و اين نخستين حادثه است و منظور از حادثه ها،حوادث ظهور حضرت مهدى(ع) و مراد از بنى اميه،خط و مشى آنها مى باشد))
:: موضوعات مرتبط:
متفرقه ,
,
:: بازدید از این مطلب : 793
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1